بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق، تر است
و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند.
و عشق...
تنها عشق تورا به گرمی یک سیب می کند مأنوس
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
حیات غفلت رنگین یک دقیقه «حوا»ست
آیینه شدیم، ترسیدیم از هر نقش، خود را در ما فکن، باشد که فردا گیرد
هستی ما را و دگر نقشی ننشیند در ما.
در شب تردید من برگ نگاه!
می روی با موج خاموشی کجا؟
ریشه ام از هوشیاری خورده آب:
من کجا خاک فراموشی کجا.
وتو تنها ترین «من» بودی.
و تو نزدیک ترین «من» بودی.
و تو رساترین «من» بودی، ای «من» سحرگاهی، پنجره ای بر خیرگی
دنیاها سرانگیز
دستانت را می گشایی، گره تاریکی می گشاید.
لبخند می زنی، رشته رمز می لرزد.
می نگری، رسایی چهره ات حیران می کند.
بیا با جاده پیوستگی برویم.
تو نیستی، نوسان نیست.
تو نیستی، و تپیدن گردابی است.
تو نیستی، و غریو رودها گویا نیست، و دره ها ناخواناست.
کنار تو تنهاتر شده ام.
از تو تا اوج تو، زندگی من گسترده است.
از من تا من، تو گسترده ای.
با تو برخوردم، به راز پرستش پیوستم.
از تو براه افتادم، به جلوه رنج رسیدم.
و با این همه ای شفاف!
و با این همه ای شگرف!
مرا راهی از تو بدر نیست.
زمین باران را صدا می زند من تورا.
تو ناگهان زیبا هستی، اندامت گردابی است
موج تو اقلیم مرا گرفت
تورا یافتم، آسمانها را پی بردم.
تورا یافتم، درها را گشودم، شاخه ها را خواندم.
افتاده باد آن برگ که به آهنگ وزشهایت نلرزد.
تهی بود و نسیمی.
سیاهی بود و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی.
«من» بود و «تو»یی
نماز و محرابی.
سهرا ب سپهری
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان میبرند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد میزند و خدا و پیغمبر را به شهادت میگیرد که « والله، بالله من زندهام! چطور میخواهید مرا به خاک بسپارید؟ اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده ومیگویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ میگوید. مُرده.مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمیافتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست.
Three things in life that are never certain
سه چیز در زندگی پایدار نیستند
Dreams
رویاها
Success
موفقیت ها
Fortune
شانس
«»«»««»»««»»««»«»
Three things in life that, once gone, never come back
سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند
Time
زمان
Words
گفتار
Opportunity
موقعیت
«»«»«»«»«»«»«»«»«»
Three things that destroy us
سه چیز ما را نابود می کنند
Arrogance
تکبر
Greed
زیاده طلبی
Anger
عصبانیت
«»«»«»«»«»«»«»«»
Three things that humans make
سه چیز انسانها را می سازند
Hard Work
کار سخت
Sincerity
صمیمیت
Commitment
تعهد
Three things in life that are most valuable
سه چیز بسیار ارزشمند در زندگی
Love
عشق
Self-Confidence
اعتماد به نفس
Friends
دوستان
«»«»«»«»«»«»«»«»«»
Three things in life that may never be lost
سه چیز در زندگی که هرگز نباید آنها را از دست داد
Peace
آرامش
Hope
امید
Honesty
صداقت
Happiness in our lives has three primary principles
خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است
Experience Yesterday
تجربه از دیروز
Use Today
استفاده از امروز
Hope Tomorrow
امید به فردا
Ruin our lives is the three principles
تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است
Regret Yesterday
حسرت دیروز
Waste Today
اتلاف امروز
Fear of Tomorrow
ترس از فردا
همیشه دلیل شادی کسی باش ، نه شریک شادی او
وهمیشه شریک غم کسی باش ، نه دلیل غم او