الاغ ملانصرالدین و تعمیر پشتبام خانه
یک
روز ملانصرالدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را
بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشتبام ببرد. الاغ هم بهسختی از پله ها
بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بهطرف
پایین هدایت کرد.
ملا نمیدانست که خر از پله بالا میرود، ولی
بههیچوجه از پله پایین نمیآید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیامد.
ملا
الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد
روی پشتبام بالا و پایین میپرد. وقتیکه دوباره به پشتبام رفت،
میخواست الاغ را آرام کند که دید الاغ بههیچوجه آرام نمیشود. برگشت.
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
ملانصرالدین با خود گفت:
لعنت بر من که نمیدانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب میکند و هم خودش را از بین میبرد.